غم نوشته
سفره های شراب مهیاست .
انس با دنیا فراهم است .
عشق به این خراب آباد در دلها رخنه کرده .
هر کس مست و بیمار و غافل یک گوشه لم داده است .
کاش شما اینجا بودی .
اینان که مست و لایعقل عربده های مستانه سر داده اند ، تلنگری آدمشان می کند .
جای شما اینجا خیلی خالیست .
باید بیایید . باید بیایید آقا .
باید با همان صدای مهربان و محزون شروع کنید به خواندن :
باتوا على قللِ الاجبال تحرسُهم
غُـلْبُ الرجالِ فما أغنتهمُ القُللُ
و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم
وأودعوا حفراً یـابئس ما نزلوا
ناداهمُ صارخٌ من بعد ما قبروا
أین الاسرّةُ و التیجانُ و الحللُ
أیـن الوجوه التی کانتْ منعمةً
من دونها تُضربُ الأستارُ والکللُ
فـافـصـحَ القبرُ حین ساءلهم
تـلک الوجوه علیها الدودُ یقتتلُ
قد طالما أکلوا دهراً وما شربوا
فأصبحوا بعد طول الأکلِ قد أکلوا …
شاید کسی بیدار شود ...
